ارسال شده توسط مرجان در 89/4/30:: 9:23 عصر
خدای مهربونم منو ببخش
خدایا منو ببخش اگه یه وقتایی فکر میکنم وظیفه ات هست که همه چیز رو بهم بدی و یه جورایی همیشه ازت طلبکارم...
خدایا منو ببخش اگه بابت اون چیزهایی که بهم ندادی اون جور که باید شکرت رو به جا نمی آرم...
خدایا منو ببخش که همیشه تو ناخوشی ها یادم می افته که یه خدایی هم دارم...
خدایا منو ببخش که همیشه تو نمازم همه جا هستم الا در نماز...
خدایا منو ببخش که همیشه برای همه چیز و همه کس به اندازه ی کافی وقت دارم؛ جز برای نماز خوندن و با تو بودن...
خدایا منو ببخش که ساعتهای متوالی رو با دیگران می گذرونم ولی موقع نماز خوندن از همه ی مستحبات فاکتور میگیرم...
خدایا منو ببخش که بهت اعتراض میکنم وقتایی که دستم رو با مهربانی می گیری و از پرتگاه نجاتم میدی...
خدایا منو ببخش یه وقتایی به خاطر نماز هیچ و پوچ و بی روحی که می خونم فکر میکنم لایق بهترین ها هستم..
خدایا منو ببخش اگه همیشه به فکر رضای همه ی هیچ ها هستم؛ولی به فکر رضای تو که همه هستی نیستم...
خدایا منو ببخش که فکر کردن به هیچ ها،غبار بر دلم نشانده تا نتوانم تو را بشناسم...
خدایا منو ببخش اگه یه وقتایی تو رو دشمن خودم میدونم و همه ی هیچ ها رو دوست خودم...
خدایا منو ببخش اگه یه وقتایی یادم میره که تو خدایی و من بنده ات...
کلمات کلیدی :
ارسال شده توسط مرجان در 89/4/30:: 11:34 صبح
شادی را هدیه کن حتی به کسانی که آن را از تو گرفتند!
عشق بورز به آنها که دلت را شکستند!
دعا کن حتی برای آنها که نفرینت کردند!
بخند که خدا هنوز آن بالا بالاست...!
کلمات کلیدی : شادی، عشق، دعا، بخند
ارسال شده توسط مرجان در 89/4/30:: 9:43 صبح
انتظار, ماندن در آرزوی وصال است.
انتظار پر کشیدن به سوی میعاد است که در آنجا به روی از راه رسیدگان در می گشایند.
انتظار لحظه ناب تطهیر است.
مهلتی برای عشق ورزیدن و خلوص است که گاه تلخ مینماید در تحمل فراق و گاه شیرین است به سودای لقاء.
انتظار داغی است که بر سینه عشاق میزنند تا آن هنگام که سفیران دوست می آیند و شایستگان دیدار را با خود می برند.
آنان که این داغ بر سینه ندارند بمانند و نیایند.
انتظار گاهی زود به پایان می رسد و تنها در آمدنی و رفتنی خلاصه می گردد و گاه طولانی است؛در حکم کوره ای گداخته که جانها را به آبدیدگی آهن تفتیده بدل می سازد.
اما انتظار طولانی هم سرانجام روزی به پایان می رسد اگر واقعا منتظر باشیم......
و وصال؛فرجام این انتظار است؛ همان نسیم بهاریست که لاله ها را به شکفتن وا می دارد.
شهدی است که به پاداش آن همه صبر،درجان تشنه ی منتظری می ریزند...
(منبع:handballbik.parsiblog.com)
کلمات کلیدی :
ارسال شده توسط مرجان در 89/4/28:: 7:50 عصر
*زنده را تازنده است باید به فریادش رسید*
بی خبر از هم خوابیدن چه سود؟
برمزار مردگان خویش نالیدن چه سود؟
زنده را تا زنده است باید به فریادش رسید
ورنه بر مزارش آب پاشیدن چه سود؟
گر نرفتی خانه اش تا زنده بود
خانه صاحب عزا خوابیدن چه سود؟
گر نپرسی حال من تا زنده ام
گریه و زاری و نالیدن چه سود؟
زنده را در زندگی قدرش بدان
ورنه مشکی از برای مرده پوشیدن چه سود؟
گر نکردی یاد من تا زنده ام
سنگ مرمر روی قبرم وانهادن ها چه سود؟
ارسال شده توسط مرجان در 89/4/28:: 7:47 عصر
*** خانه دل ***
دلت را خانه ما کن / با مصفا کردنش با من
به ما درد خود افشا کن / مداوا کردنش با من
بیا و قطره اشکی / که من هستم خریدارش
بیا با قطره اخلاص / دریا کردنش با من
به ما گو حاجت خود را / اجابت می کنم آنی
طلب کن هر چه می خواهی / مهیا کردنش با من
بیا قبل از وقوع مرگ / روشن کن حسابت را
بیا نیک ها را جمع زن / منها کردنش با من
اگر گم کرده ای ای دل / کلید استجابت را
بیا یک لحظه با ما باش / پیدا کردنش با من
اگر عمری گنه کردی / مشو نومید از رحمت
تو نامه را بنویس / امضاء کردنش با من
کلمات کلیدی : دل، کلید استجابت، رحمت
ارسال شده توسط مرجان در 89/4/28:: 7:45 عصر
انصاف یعنی...
هرچه برای خود می خواهی برای دیگران نیز بخواه.
هرچه برای خود نمی پسندی برای دیگران نیز مپسند.
وقتی چیزی را با شخصی نصف می کنی که ضعیف تر است به او بیشتر از خودت بده.
هر وقتی قضاوت می کنی حق را بگو اگرچه به ضرر تو باشد.
حقوق دیگران را رعایت کنی هرچند کسی نفهمد.
مساوی بودن نهان هرکس با آشکار او.
رعایت عدل در خشنودی و خشم.
کلمات کلیدی :
ارسال شده توسط مرجان در 89/4/25:: 11:58 صبح
سلام ای چهارمین نور الهی
تو آن شاهی که در بزم مناجات
خدا می کرد با نامت مباهات
تو را سجاده داران می شناسند
تو را سجده گذاران می شناسند
حقیقت زهد از فراز بخشی از گلزار دلنوازصحیفه سجادیه امام سجاد (ع):
بار الها به من تندرستی و سلامت عطا فرما تا در راه عبادتت مصروف گردد و فراغت بالی عنایت فرما تا در راه زهد و بی اعتنایی به دنیا طی شود و علمی به من روزی کن که در عمل بکار بندم و مرا از ورع برخوردار نما و عمر مرا با عفو و اغماضت به پایان رسان، آرزوی مرا که امیدواری به رحمت واسعه توست، برآورده ساز، راههای مرا برای وصول به رضا و خشنودیت آسان فرما و در تمام حالاتم کارهای مرا پسندیده و نیکو گردان.
کلمات کلیدی :
ارسال شده توسط مرجان در 89/4/24:: 8:15 عصر
طلوع ماه در مدینه
زمین مدینه با نیم نگاه خورشید روشنایی می گرفت و تابش طلائی آفتاب، جمعه، چهارمین روز شعبان سال 26 هجری، را نوری دیگر می بخشید.
بابُ الحوائج
لقبی که در آسمان وجود حضرت عباس(ع) به سان اختری تابناک به چشم می خورد. این لقب نشان از برآوردن خواسته ها و حاجات علاقه مندان آن حضرت دارد. آنان در طوفان سختی ها و بلاها به سوی ساحل امن لطف و کرامات«با بُ الحوائج» رو می کنند و با دستانی پر از عنایت و دیدگانی سرشار از سپاس و اشتیاق باز می گردند.
آری عباس کریمی از دودمان کریمان است، تحفه ای از رحمت بی پایان الهی است و وسیله ای برای قرب به پیشگاه خداوند محسوب می شود.مقامی عظیم دارد و به خاطر جهاد مقدسش در راه اسلام، قاضی حاجات و باب الحوائج نام گرفته است.
از این رو قرن های بسیار است که سنی و شیعه و مسلمان و غیر مسلمان دست دعا و چشم امید به سوی او دارند و داستان رهیدن از سختی ها و مشکلات زندگی را از این طریق برای دیگران نقل می کنند و از زلال کرامات حضرت عباس (ع) ناگفته های گفتنی بسیاری نزد خود دارند.
در نگاه حضرت زهرا(س)
پیامبر اکرم(ص) روز قیامت حضرت علی(ع) را طلبیده، می فرماید:
نزد فاطمه برو و به او بگو تا آنچه برای شفاعت –گناهکاران-در این روز بزرگ فراهم ساخته، حاضر کند.
امیر مؤمنان(ع) نزد حضرت زهرا(س) آمده، می فرماید: ای فاطمه، برای چنین روزی چه ذخیره ای جهت شفاعت آماده کرده ای؟
آن بانوی پاک والا مقام در جواب علی(ع) می فرماید:
ای امیر مؤمنان، دو دست بریده پسرم عباس برای مقام شفاعت من کافی است.
یا ابوالفضل
یا ابوالفضل
یا ابوالفضل
کلمات کلیدی :
ارسال شده توسط مرجان در 89/4/24:: 8:11 عصر
رمز قرآن از حسین آموختیم ز آتش او شعله ها اندوختیم
نور چشم پیامبر(ص) بدنیا آمد، امشب بهشت و گلشن رضوان مزین است، امشب رواق منزل جانان مزین است.
حسین بن علی(ع) به شجاعت و آزادگی و ایستادگی در برابر ظلم و ستم شهرت داشت.
بوی گلهای بهشتی ز فضا می آید
عطر فردوس هم آغوش صبا می آید
نوگل مصطفوی، زینت باغ علوی
مظهر پنج تن آل عبا می آید
یا حسین
یا حسین
یا حسین
کلمات کلیدی :
ارسال شده توسط مرجان در 89/4/24:: 8:11 عصر
سکوت
این سکوتو ساکتش کن با ترنم یه آواز
بشکن این شب قفس رو با سروده های پرواز
نگو دیره واسه خوندن نگو سخته پر گشودن
تو یه عزم تازه داری واسه تکراری نبودن
یه دفه واسه همیشه به خودت بگو که هستی
پاره کن زنجیرایی که پاهاتو با اونا بستی
مشت روزگار رو وا کن گل یا پوچ فرقی نداره
اونی که تو بازی رات داد سهم تو جایی می ذاره
{منبع :مجله موفقیت190-صفحه85-اکرم اسمعیلی پور}
کلمات کلیدی :