سفارش تبلیغ
صبا ویژن

*** قـول میدهم تا ابـد بـانوی تـمام لحظاتت باشم ***

ارسال شده توسط مرجان در 93/10/10:: 12:3 عصر

صـدای مـردانه ات دلم را میلرزاند 

گوش هایم همیشه به انتظار شنیدن حرف هایت می نشیند   . . . 

دسـتان بزرگ و قوی ات 

مـرا یاد یک واژه می اندازد 

 آن هم امنیت است

 آغـوشت همچون دریـایی پـر تلاطم است 

و مـن 

 چـقدر غـرق شدن در این دریـا را دوست دارم . . . ! 

تو فـقط مـرد من بـمان 

و مـن 

هـم قـول میدهم تا ابـد 

بـانوی تـمام لحظاتت باشم . . .


یا حسین مظلوم!!!

ارسال شده توسط مرجان در 92/8/28:: 2:9 عصر

 

باز هم پرچم عزای تو را افراشته ایم و در سوگ تو سیه پوشیم.

این پرچم عزا و لباس مشکی، ما را به یاد کربلا و عاشورا می اندازد، به یاد حماسه و شهادت، به یاد عدالت و شجاعت، به یاد مدینه و کوفه و کربلا، به یاد نماز، نیایش، اشک، سجاده، قرآن، جهاد، امر به معروف و نهی از منکر و تولّی و تبرّی.

تو برای تشنگان حقیقت، سیراب کننده جان و الهام بخش ایمانی.

ای حسین مظلوم!

هنوز هم در جان ما، علقمه عطش جاری است و ما تشنه فراتیم.

دل های ما یک حسینیه پرشور است و خانه هایمان تل زینبیه و جبه هایمان قتلگاه.

در حسینیه دل هایمان، مرغ های محبت سینه می زنند و اشک های یتیمان، در خرابه چشممان بی قراری می کنند.

تربت تو زینت سجّاده های ماست، اینکه اشک عزای تو، شستشو دهنده چشم و چهره گنهکار ماست.

یا حسین به شفاعتت بسیار دل بسته و امیدواریم...

ما با تو و اهل بیت تو همدلی می کنیم، به این امید که همدلی ما را به همراهی بکشد، و هم در دنیا و هم در آخرت با شما باشیم. دوست داریم با چشمی که بر تو گریسته ایم گناه نکنیم.

از خانه ای که صدای یا حسین از آن بلند شده، صدای حرام بیرون نیاید، دلی را که جای محبت توست، به بیگانه ای از تو نسپاریم، علاقه و عشق تو را با هیچ عشقی عوض نکنیم.

آنان که می خواهند تو را از ما بگیرند و ما را با اشک و عزا و نوحه و کربلا بیگانه سازند، بیهوده می کشند. جاودانگی تو را خدا تضمین کرده است.

ما که تو را از یاد نمی بریم... به حقّ مادرت زهرا(س)، تو هم ما را از یاد مبر!


فرازی از حق همسر، پدر و مادر، فرزند و برادر

ارسال شده توسط مرجان در 92/8/7:: 11:0 صبح

حقّ همسر

 

امّا حقّ همسرت این است که بدانی، خداوند او را مایه آرامش و انس تو قرار داده است، پس بدانی که : این نعمتی است که پروردگار متعال به خاطر آن بر تو منّت نهاده است، باید آن را گرامی داشته و نسبت به وی مدارا کنی، اگر چه حقّ تو بر او واجب تر است، امّا مسلماً او نیز بر تو حق ترحّم و دلسوزی دارد، زیرا او اسیر توست، باید او را اطعام کنی و بپوشانی، و هرگاه از روی نادانی مرتکب خطائی شد او را مورد بخشش قرار دهی. (همچنین حق مرد بر گردن همسرش طبق روایات بسیار زیاد است و از جمله این حقوق این است که با گفتار و کردارش موجبات آزار و ناراحتی شوهرش را فراهم نکند چنانچه که در روایات داریم که اگر خانمی به شوهرش بگوید من در خانه تو خیری ندیدم خدای متعال هیچ نماز و روزه ای از این خانم قبول نمی کند.)

حقّ پدر و مادر

 

 

حقّ پدر این است که بدانی او ریشه است و تو شاخه و اگر نبود تو نبودی، پس هرگاه در وجود خود چیزی خوشایند دیدی بدان این نعمت را از او داری، به اندازه حقی که بر تو دارد از او سپاسگذاری و قدردانی کن. ( و این حق تا آنجا عظمت دارد که امام صادق(علیه السّلام) می فرمایند: کسی که پدر یا مادر در حق او ظلم کنند و او با نگاه غضب آلود به آن ها نگاه کند خدای متعال هیچ نمازی از او قبول نمی کند.)

 حقّ مادر این است که بدانی جائی تو را (نگه داشته) و جا به جا کرده (رحم) که هیچ کس دیگری را در آنجا حمل نکند، میوه ای از دلش به تو خورانده که هیچ کس به دیگری نخورانده، گوش ،چشم، دست و پا، مو ، پوست و (خلاصه )همه اعضایش را با شادمانی و خرمی و مراقبت، سپر جان تو ساخته، همه ناملایمات، دردها، سختی ها و غصه های دوران حمل را به جان خریده تا آن گاه که دست قدرت (پروردگار) تو را (از تنگنای رحم) به پهنه زمین آورده مادر دلخوش بوده تو را سیر کند و خود گرسنه ماند، تو را بپوشاند و خود برهنه باشد، تو را سیراب کند و خود تشنه ماند، بر تو سایه افکند و خود در آفتاب به سر برد، سختی کشد و تو را به ناز پرورد، بیدار ماند و تو را به خواب نوشین کند، اندرون او ظرف وجود تو بوده، دامتش آرامگاه، سینه اش مشک آب و جانش سپر بلای تو بوده، گرم و سرد جهان را به خاطر تو به جان خریده، تو باید به همین اندازه از او تشکر کنی، و این حق شناسی را جز به یاری و توفیق خدا، نتوانی انجام بدهی.

(جابر گفت: مردی خدمت رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلّم) آمد و گفت: من مردی با نشاط و جوان هستم و جهاد را دوست دارم امّا مادری دارم که مانع می شود، پیامبر فرمود برو در کنار مادرت، سوگند به خدا که انس یک شب او با تو ، بهتر است از جهاد یکساله تو در راه خدا.)1

1-اصول کافی جلد 3(صفحه238)

 

حقّ فرزند

حقّ فرزند این است که بدانی او جزئی از وجود توست، در دنیا با هر خیر و شری که دارد به تو منسوب است، در تربیت و راهنمائی به سوی خدا و کمک به او در طاعت از خدا و ایجاد روح فرمان برداری در او مسؤلی و دراین باره پاداش یا کیفر داری، پس با وی چنان رفتار کن که در دنیا آثار نیک تربیتت مایه سرافرازی تو باشد و در (آخرت) بر اثر انجام وظیفه در پیشگاه خدا معذور باشی.

حقّ برادر

حقّ برادر این است که: بدانی او دستی است که آن را می گشائی، یاوری است که به او پناه می بری، عزتی است که بر او اعتماد می کنی، نیرویی است که با آن هجوم می بری، پس او را وسیله نافرمانی خدا و ابزار ظلم به خلق قرار مده، از یاری او درباره خودش، کمک به او در برابر دشمن، حائل شدن بین او و شیطان ها، نصیحت و خیرخواهی و توجّه به او در راه خدا کوتاهی نکن، اگر برادر تو تسلیم امر پروردگار و مطیع فرمانش باشد. و امّا اگر برادرت انسان منحرفی بود در انحرافات او کمک نکن و خدا را از برادرت عزیزتر بدان.

منبع:{ترجمه رساله حقوق امام سجاد(علیه السّلام)- تهیه و تنظیم: عبدالعلی حسین پور- اداره تبلیغات اسلامی سقز}


باران می بارد...

ارسال شده توسط مرجان در 91/7/25:: 8:16 عصر
اجابت دعا
 
باران می بارد
 به دعای کدامینمان نمیدانم
 اما می‌دانم
 باران صدای پای اجابت است
 زیرا
 از میان کسانی که برای دعای باران به میعادگاه می روند
 تنها کسانی با خود چتر برمیدارند
که
به اجابت دعایشان ایمان دارند.

هر بار که می روی، رسیده ای

ارسال شده توسط مرجان در 90/3/31:: 11:39 عصر

... پشتش سنگین بود و جاده های دنیا طولانی، می دانست که همیشه جز اندکی از بسیار را نخواهد رفت.
آهسته آهسته می خزید، دشوار و کند؛ و دورها همیشه دور بود.
لاک پشت تقدیرش را دوست نمی داشت و آن را چون اجباری بر دوش می کشید.
پرنده ای در آسمان پر زد، سبک؛ و لاک پشت رو به خدا کرد و گفت: این عدل نیست، این عدل نیست!
کاش پشتم را این همه سنگین نمی کردی من هیچ گاه نمی رسم هیچ گاه...
و در لاک سنگی خود خزید ، به نیّت نا امیدی...
خدا لاک پشت را از روی زمین بلندکرد، زمین را نشانش داد. کره ای کوچک بود
و گفت: نگاه کن! ابتدا و انتها ندارد، هیچ کس نمی رسد!
چون رسیدنی در کار نیست فقط رفتن است، حتی اگر اندکی.
و هر بار که می روی ،رسیده ای.
و باور کن آنچه بر دوش توست ، تنها لاکی سنگی نیست، تو پاره ای از هستی را بر دوش می کشی؛ پاره ای از مرا.
خدا لاک پشت را بر زمین گذاشت...
دیگر نه بارش چندان سنگین بود و راهها چندان دور.
لاک پشت به راه افتاد و رفت، حتی اگر اندکی؛ و پاره ای از "او" را با عشق بر دوش می کشید...

منبع:{ماهنامه اجتماعی،فرهنگی، اقتصادی مدیریت خانه، شماره 31}


خدا را هر لحظه عاشقانه یاد کن...

ارسال شده توسط مرجان در 90/2/1:: 11:8 عصر

پروردگارا !
ایمانی ثابت که همیشه در قلبم برقرار باشد
و یقینی صادق از تو درخواست می کنم
تا بدانم که جز آنچه قلم تقدیر تو نگاشته است
به من نخواهد رسید 
و مرا از (وسایل) زندگانی
به هر چه قسمتم کرده ای
راضی و خشنود ساز،
ای مهربان ترین مهربانان.


بارانی باید تا که رنگین کمانی برآید

ارسال شده توسط مرجان در 89/11/21:: 11:27 عصر

بارانی باید تا که رنگین کمانی برآید
حرمت اعتبار خود را
هرگز در میدان مقایسه خویش با دیگران مشکن
که ما هریک یگانه ایم
موجودی بی نظیر و بی تشابه

 و آرمانهای خویش را
به مقیاس معیارهای دیگران بنیاد مکن
تنها تو می دانی که «بهترین» در زندگانیت
چگونه معنا می شود

از کنار آنچه با قلب تو نزدیک است آسان مگذر
برآنها چنگ درانداز،آنچنان که در زندگی خویش
که بی حضور آنان، زندگی مفهوم خود را از دست می دهد

با دم زدن در هوای گذشته
و نگرانی فرداهای نیامده
انگشتانت فرو لغزد و هدر شود

هر روز، همان روز را زندگی کن
و بدین سان تمامی عمر به کمال زیسته ای
و هرگز کمال از کف مده
آنگاه که چیز دیگری
برای دادن در کف داری

همه چیز در همان لحظه ای به پایان می رسد
که قدم های تو باز می ایستد
و هراسی به خود راه مده
از پذیرفتن این حقیقت که
هنوز پله ای تا کمال فاصله باشد

تنها پیوند میان ما
خط نازک همین فاصله هاست

برخیز و بی هراس خطر کن
و در هر فرصتی بیاویز
و هم بدینسان است که به مفهوم شجاعت
دست خواهی یافت

آنگاه که بگویی دیگر نخواهمش یافت
عشق را از زندگی خویش رانده ای
عشق چنان است که هرچه بیشتر ارزانی داری،سرشارتر شود
و هر آنگاه که آن را تنگ در مشت گیری،آسانتر از کف رود
پروازش ده تا که پایدار بماند

رؤیاهایت را فرو مگذار
که بی آنان زندگی را امیدی نیست
و بی امید، زندگی را آهنگی نباشد

از روزهایت شتابان گذر مکن
که در التهاب این شتاب
نه تنها نقطه سرآغاز خویش
که حتی سر منزل مقصود را گم کنی

زندگی مسابقه نیست
زندگی یک سفر است
و تو آن مسافری باش
که درهر گامش
ترنم خوش لحظه ها جاریست.

 

نانسی سیمس(nancye sims)


*.*مرا به حاجتم برسان*.*

ارسال شده توسط مرجان در 89/4/17:: 10:32 عصر

مرا به حاجتم برسان 

نه من و تو و نه هیچکس دیگر از فردای خودش باخبر نیست. هیچکس نمی داند امروز در نهایت شادمانی است. امروز که لباس سلامتی به تن دارد و امروز که نعمت ها دورش را گرفته اند، تا چند روز دیگر دوام خواهند آورد. خدا بهتر از هر کس می داند سیب گردان روزگار ما چه رنگهایی را به ما نشان خواهد داد. به همین خاطر پیامبر(ص) و اولادش را برای ما فرستاد تا در مواقع خطر دستمان را بگیرند و چراغ راهمان باشند. یکی از این راهها خواندن دعاست. امام موسی کاظم(ع) دعایی را به یارانش یاد دادند که هنگام گرفتاری و حاجتمندی به دادشان برسد و کلید صندوقچه حاجاتشان باشد. این دعا به « دعای سریع الاجابة» شهرت دارد.

خدایا ! مطمئن ترین ریسمان رسیدن به تو را که همان توحید است، چنگ زده ام و اعتراف می کنم که فقط تو لایق و سزاوار پرستشی. از هر چه توجه به غیر توست دست کشیده ام و به هر وسوسه و انگیزه کفر آمیز شیطان پشت کرده ام.

پروردگارا ! من در مسیری قرار گرفته ام که ابتدای آن با عشق و اعتقاد به یگانگی تو شروع شده و انتهایش به گریز از هر چه غیر توست، منتهی می شود.

معبودا ! آن ابتدای شیرین و این انتهای گوارا همه لطف و کرم توست. پس دستهای مرا بگیر و بدی ها و زشتی هایی را که بین راه مرتکب شده ام ، ببخش.

ای امید بخش روزهای نا امیدی و ای کشتی نجات دریای پر تلاطم زندگی ! ای تنها یاری رسان بن بست های بیچارگی و یگانه نوید بخش شبهای تار درماندگی ! سوره توحید برای وصف بی مثال یکتایی ات و نشان دادن عظمت و توانایی ات نازل کردی و از پیامبرت خواستی به بندگانت بگوید: من تنها خدایتان هستم و شما بندگانی هستید که سرتاپا نیازید و من خالق کامل و بی نیازم؛ آفریدگاری که هیچگاه آفریده نشده و از ازل بوده است و تا ابد خواهد ماند و آفرینش او مثل زائیدن و متولد کردن نیست. چون هیچ موجودی توانایی برابری و همتایی او را ندارد.

ای پروردگار دوست داشتنی ! به حق یگانگی و بی همتایی ات و به خاطر مقام و مرتبه ای برای آخرین فرستاده ات محمد(ص) قائل شده ای و در درجه ای که به اولین امامت علی(ع) عنایت کرده ای و منزلتی که به حجت هایت در میان مردم بخشیده ای و به حق آن اسمت که در لوح محفوظ پنهان کرده ای بر حضرت محمد(ص) و خاندانش مراتب ارادت و دوستی مرا برسان.

در گرفتاری ها به دادم برس و گره مشکلم را خودت باز کن. از راههایی که به فکرم نمی رسد مرا به حاجتم برسان و یا مسیری را که برای اجابت خواسته ام در نظر دارم،هموار کن.

ای خدای مهربانی ها ! می دانم در بارگاه عظیم تو هر کار شدنی و هر نا ممکنی تحقق پذیرفتنی است. پس حاجت مرا که مثل کوهی در مقابلم ایستاده است برآورده کن و دستهای نیازم را که به سوی تو دراز شده اند ، خالی باز نگردان. چون تو به هر کس بخواهی، بی حساب روزی می دهی، بی اندازه کمک می کنی و بیشمار حاجتش را برآورده می سازی.

 {منبع: ضمیمه جام جم (دیدار)-شماره 17-صفحه8-ستون نظرگاه }


به یاد باران بهاری ام می نویسم .....

ارسال شده توسط مرجان در 89/4/17:: 10:24 صبح

طنین گامهایت نغمه خواب را در گوش خورشید زمزمه می کند و نفسهایت دلربا ترین آوازها را در جام سکوت می ریزد.چشمانت تیرگی شبهای تنهایی را در خاطر خسته ام از میان می برد و امروز خسته ام از آشوبی که دلم را به درد بسپارد و از فردایی که بخواهد نگاهت را از من بگیرد.
ای کاش زمان، کمی از وسعت بی انتهایش را و زمین جرعه ای از زلالترین خاکش را به  من می بخشید تا در برابر دریای مهربان وجودت دل از تمام انتظار شویم.................................................................

دیشب به یاد او ساغر به ساغر می زدم
بی آنکه از مستی می ،ساغر خبردارم کند
گفتا که بنما یاریم در خواب و در بیداریم
خواهم که چشم مست تو چون خویش بیمارم کند
پروانه امشب پر مزن در عالم رویای من
ترسم که آواز پرت از خواب بیدارم کند




بازدید امروز: 5 ، بازدید دیروز: 28 ، کل بازدیدها: 175923
پوسته‌ی وبلاگ بوسیله Aviva Web Directory ترجمه به پارسی بلاگ تیم پارسی بلاگ

انواع کد های جدید جاوا تغییر شکل موس