سفارش تبلیغ
صبا ویژن

پند نامه

ارسال شده توسط مرجان در 89/7/10:: 10:59 عصر

خزان

آغاز همه نیکی ها چیست؟  دانایی
از دوستان کدام دوست بهتر؟  آن که نیکدل تر
از همه چیزها چه بیشتر؟  رحمت حقّ عزّوجل
از شهد خوشتر چیست؟  فرزند نیک و دوستی دوستان راست
از مردمان کیست که خداوند از او خشنود است؟  آن که به داده او قانع و شاکر است
کدام چیز است که شایسته است انسان بدان شاد شود؟  برادر دوستدار و یار موافق
مردم دانا را از نادان چگونه بشناسیم؟  به نیکی کردن
چه باید گفتن؟  آنچه کسی را نگزد
کدام دوست استوارتر؟  آن که از سود و زیان از تو برنگردد
تدبیر با که کنیم؟  با آن که از او دانش و خرد خیزد


یک دنیا حرف نگفته...

ارسال شده توسط مرجان در 89/6/26:: 9:57 عصر

یک دنیا حرف برای گفتن دارم ، یک دنیا پر از حرفهای نگفته، یک دنیا پر از بغض های نشکفته. دلم به وسعت یک آسمان تیره غمگین است . صدایی نیست ،حتی سایبان روزهای دلتنگی نیز دیگر جوابگوی دلتنگی هایم نیست.
آمده ام! اینجا،کنار دلواپسی های شبانه ،‌کنار شعله ور شدن شمع ،اما نمی دانم چرا دلم آرام نمی گیرد...
دلم گرفته،دلم سخت در سینه گرفته انگار دیرزمانی است چیزی را در سیل باد بی وفای زمانه گم کرده ام.


گفتی که ...

ارسال شده توسط مرجان در 89/5/9:: 7:49 صبح

گفتی که به احترام دل باران باش باران شدم و به روی گل باریدم
گفتی که ببوس روی نیلوفر را از عشق تو گونه های او بوسیدم
گفتی که برای باغ دل پیچک باش بر یاسمن نگاه تو پیچیدم
گفتی که برای لحظه ای دریا شو دریا شدم و تو را به ساحل دیدم
گفتی که بیا و از وفایت بگذر از لهجه بی وفاییت رنجیدم
گفتم که بهانه ات برایم کافیست معنای لطیف عشق را فهمیدم!!!


واژه های باران

ارسال شده توسط مرجان در 89/5/2:: 9:58 عصر

نمی دانم چرا امشب واژه هایم خیس شده اند
مثل آسمانی که امشب می بارد....
و اینک باران
بر لبه ی پنجره ی احساسم می نشیند
و چشمانم را نوازش می دهد
تا شاید از لحظه های دلتنگی گذر کنم
!!!


از خدا خواستم ...

ارسال شده توسط مرجان در 89/4/30:: 11:49 عصر

از خدا خواستم ...

از خدا خواستم دردهایم را از من بگیرد
خدا فرمود: نه!
رها کردن کار توست.تو باید از آنها دست بکشی.
از خدا خواستم تا شکیبایی ام بخشد
خدا فرمود: نه!
شکیبایی زاده رنج و سختی است.
شکیبایی بخشیدنی نیست،بدست آوردنی است.
از خدا خواستم تا خوشی و سعادتم بخشد
خدا فرمود: نه!
من به تو نعمت و برکت دادم،حال با توست که سعادت را به چنگ آوری.
از خدا خواستم تا از رنج هایم بکاهد
خدا فرمود: نه!
رنج و سختی،تو را از دنیا دورتر دورتر، و به من نزدیک و نزدیکتر می کند.
از خدا خواستم تا روحم را تعالی بخشد
خدا فرمود: نه!
بایسته آن است که تو خود سر برآوری و ببالی، اما من تو را هرس خواهم کرد تا سودمند و پر ثمر شوی.
من هر چیزی را که به گمانم در زندگی لذت می آفریند،از خدا خواستم و باز فرمود: نه!
من به تو زندگی خواهم داد، تا تو خود از هر چیزی لذت به کف آری.
از خدا خواستم یاری ام دهد تا دیگران را دوست بدارم
و خدا فرمود: سرانجام چیزی خواستی تا من اجابت کنم.


خدای مهربونم منو ببخش

ارسال شده توسط مرجان در 89/4/30:: 9:23 عصر

خدای مهربونم منو ببخش

خدایا منو ببخش اگه یه وقتایی فکر میکنم وظیفه ات هست که همه چیز رو بهم بدی و یه جورایی همیشه ازت طلبکارم...
خدایا منو ببخش اگه بابت اون چیزهایی که بهم ندادی اون جور که باید شکرت رو به جا نمی آرم...
خدایا منو ببخش که همیشه تو ناخوشی ها یادم می افته که یه خدایی هم دارم...
خدایا منو ببخش که همیشه تو نمازم همه جا هستم الا در نماز...
خدایا منو ببخش که همیشه برای همه چیز و همه کس به اندازه ی کافی وقت دارم؛ جز برای نماز خوندن و با تو بودن...
خدایا منو ببخش که ساعتهای متوالی رو با دیگران می گذرونم ولی موقع نماز خوندن از همه ی مستحبات فاکتور میگیرم...
خدایا منو ببخش که بهت اعتراض میکنم وقتایی که دستم رو با مهربانی می گیری و از پرتگاه نجاتم میدی...

خدایا منو ببخش
یه وقتایی به خاطر نماز هیچ و پوچ و بی روحی که می خونم فکر میکنم لایق بهترین ها هستم..
خدایا منو ببخش اگه همیشه به فکر رضای همه ی هیچ ها هستم؛ولی به فکر رضای تو که همه هستی نیستم...
خدایا منو ببخش که فکر کردن به هیچ ها،غبار بر دلم نشانده تا نتوانم تو را بشناسم...
خدایا منو ببخش اگه یه وقتایی تو رو دشمن خودم میدونم و همه ی هیچ ها رو دوست خودم...
خدایا منو ببخش اگه یه وقتایی یادم میره که تو خدایی و من بنده ات...


خدا هنوز آن بالا بالاست...!

ارسال شده توسط مرجان در 89/4/30:: 11:34 صبح

شادی را هدیه کن حتی به کسانی که آن را از تو گرفتند!
عشق بورز به آنها که دلت را شکستند!
دعا کن حتی برای آنها که نفرینت کردند!
بخند که خدا هنوز آن بالا بالاست...!


انتظار...

ارسال شده توسط مرجان در 89/4/30:: 9:43 صبح
انتظار, ماندن در آرزوی وصال است.
انتظار پر کشیدن به سوی میعاد است که در آنجا به روی از راه رسیدگان در می گشایند.
انتظار لحظه ناب تطهیر است.
مهلتی برای عشق ورزیدن و خلوص است که گاه تلخ مینماید در تحمل فراق و گاه شیرین است به سودای لقاء.
انتظار داغی است که بر سینه عشاق میزنند تا آن هنگام که سفیران دوست می آیند و شایستگان دیدار را با خود می برند.
آنان که این داغ بر سینه ندارند بمانند و نیایند.
انتظار گاهی زود به پایان می رسد و تنها در آمدنی و رفتنی خلاصه می گردد و گاه طولانی است؛در حکم کوره ای گداخته که جانها را به آبدیدگی آهن تفتیده بدل می سازد.
اما انتظار طولانی هم سرانجام روزی به پایان می رسد اگر واقعا منتظر باشیم......
و وصال؛فرجام این انتظار است؛ همان نسیم بهاریست که لاله ها را به شکفتن وا می دارد.
شهدی است که به پاداش آن همه صبر،درجان تشنه ی منتظری می ریزند...
(منبع:handballbik.parsiblog.com)

زنده را تا زنده است باید به فریادش رسید!!!

ارسال شده توسط مرجان در 89/4/28:: 7:50 عصر

*زنده را تازنده است باید به فریادش رسید*

بی خبر از هم خوابیدن چه سود؟
برمزار مردگان خویش نالیدن چه سود؟
زنده را تا زنده است باید به فریادش رسید
ورنه بر مزارش آب پاشیدن چه سود؟
گر نرفتی خانه اش تا زنده بود
خانه صاحب عزا خوابیدن چه سود؟
گر نپرسی حال من تا زنده ام
گریه و زاری و نالیدن چه سود؟
زنده را در زندگی قدرش بدان
ورنه مشکی از برای مرده پوشیدن چه سود؟
گر نکردی یاد من تا زنده ام

سنگ مرمر روی قبرم وانهادن ها چه سود؟


***خانه دل***

ارسال شده توسط مرجان در 89/4/28:: 7:47 عصر

*** خانه دل ***

دلت را خانه ما کن / با مصفا کردنش با من
به ما درد خود افشا کن / مداوا کردنش با من

بیا و قطره اشکی / که من هستم خریدارش

بیا با قطره اخلاص / دریا کردنش با من

به ما گو حاجت خود را / اجابت می کنم آنی

طلب کن هر چه می خواهی / مهیا کردنش با من

بیا قبل از وقوع مرگ / روشن کن حسابت را

بیا نیک ها را جمع زن / منها کردنش با من
اگر گم کرده ای ای دل / کلید استجابت را
بیا یک لحظه با ما باش / پیدا کردنش با من
اگر عمری گنه کردی / مشو نومید از رحمت

تو نامه را بنویس / امضاء کردنش با من


<      1   2   3   4      >


بازدید امروز: 36 ، بازدید دیروز: 10 ، کل بازدیدها: 173587
پوسته‌ی وبلاگ بوسیله Aviva Web Directory ترجمه به پارسی بلاگ تیم پارسی بلاگ

انواع کد های جدید جاوا تغییر شکل موس