به یاد باران بهاری ام می نویسم .....
ارسال شده توسط مرجان در 89/4/17:: 10:24 صبحطنین گامهایت نغمه خواب را در گوش خورشید زمزمه می کند و نفسهایت دلربا ترین آوازها را در جام سکوت می ریزد.چشمانت تیرگی شبهای تنهایی را در خاطر خسته ام از میان می برد و امروز خسته ام از آشوبی که دلم را به درد بسپارد و از فردایی که بخواهد نگاهت را از من بگیرد.
ای کاش زمان، کمی از وسعت بی انتهایش را و زمین جرعه ای از زلالترین خاکش را به من می بخشید تا در برابر دریای مهربان وجودت دل از تمام انتظار شویم.................................................................
دیشب به یاد او ساغر به ساغر می زدم
بی آنکه از مستی می ،ساغر خبردارم کند
گفتا که بنما یاریم در خواب و در بیداریم
خواهم که چشم مست تو چون خویش بیمارم کند
پروانه امشب پر مزن در عالم رویای من
ترسم که آواز پرت از خواب بیدارم کند
کلمات کلیدی :
نظر