غزل پرتو حسن از دیوان امام خمینی(ره)
ارسال شده توسط مرجان در 88/12/12:: 9:23 عصرپَرتو حُسن
خواست شیطان بد کند با من ولی احسان نمود
از بهشتم بُرد بیرون بسته جانان نمود
خواست از فردوس بیرونم کند خوارم کند
عشق پیدا گشت و از ملک و مَلَک پرّان نمود
ساقی آمد تا زجام باده بیهوشم کند
بی هُشی از مُلک بیرونم نمود و جان نمود
پَرتُوِ حسنت بجان افتاد و آن را نیست کرد
عشق آمد دردها را هر چه بُد درمان نمود
غمزه ات در جان عاشق برفروزد آتشی
آنچنان کز جلوه ای با موسی عمران نمود
ابن سینا را بگو در طور سینا ره نیافت
آنکه را برهان حیران ساز تو حیران نمود
کلمات کلیدی :
نظر