از خدا خواستم ...
ارسال شده توسط مرجان در 89/4/30:: 11:49 عصراز خدا خواستم ...
از خدا خواستم دردهایم را از من بگیرد
خدا فرمود: نه!
رها کردن کار توست.تو باید از آنها دست بکشی.
از خدا خواستم تا شکیبایی ام بخشد
خدا فرمود: نه!
شکیبایی زاده رنج و سختی است.
شکیبایی بخشیدنی نیست،بدست آوردنی است.
از خدا خواستم تا خوشی و سعادتم بخشد
خدا فرمود: نه!
من به تو نعمت و برکت دادم،حال با توست که سعادت را به چنگ آوری.
از خدا خواستم تا از رنج هایم بکاهد
خدا فرمود: نه!
رنج و سختی،تو را از دنیا دورتر دورتر، و به من نزدیک و نزدیکتر می کند.
از خدا خواستم تا روحم را تعالی بخشد
خدا فرمود: نه!
بایسته آن است که تو خود سر برآوری و ببالی، اما من تو را هرس خواهم کرد تا سودمند و پر ثمر شوی.
من هر چیزی را که به گمانم در زندگی لذت می آفریند،از خدا خواستم و باز فرمود: نه!
من به تو زندگی خواهم داد، تا تو خود از هر چیزی لذت به کف آری.
از خدا خواستم یاری ام دهد تا دیگران را دوست بدارم
و خدا فرمود: سرانجام چیزی خواستی تا من اجابت کنم.